عارف قزوینی، ابوالقاسم، فرزند ملاهادی وکیل (۱۳۰۰- ۱۳۵۲ ق) موسیقیدان، تصنیفساز، خواننده، خطاط و شاعر، متخلص به «عارف» در قزوین به دنیا آمد. صرف و نحو عربی و فارسی و علوم متداوله را در قزوین فرا گرفته و در ادبیات تمرین کرد و در ۱۳ سالگی به مدت ۱۴ ماه در محضر نخستین معلم موسیقی خود، حاجی صادق خرازی به تحصیل و فراگرفتن اصول علمی موسیقی پرداخت و با داشتن صوت دلنشین و آواز خوش، در این فن، مهارتی تام پیدا كرد. وی در هنر خط نیز اهتمام ورزید و پیشرفت كرد. استادانش در خوشنویسی، آقامحمدرضا شالی خوشنویس و آقاشیخ علی شالی، معروف به سکاک بودند. عارف در ۱۶ سالگی وارد تهران شد و خیلی زود به دربار مظفرالدینشاه راه پیداكرد، اما در ۱۷ سالگی به قزوین مراجعت و شیفتۀ دختری به نام خانم بالا دختر حاجی رضا افشار شد و با وجود مخالفت پدر دختر، مخفیانه او را به عقد خود درآورد، هنگامیکه پدر دختر باخبر شد، درصدد آزار و اذیت عارف برآمد. سپس عارف به رشت رفت و یكسال در آن شهر زندگی کرد، ولی با وجود عشق و علاقهای كه نسبت به همسر خود داشت، ناچار به طلاق دادن او رضایت داد و تا آخر عمر همسر دیگری اختیار نكرد. وی در سفری به بغداد و استانبول، با دیدن «دارالالحان ترك» تصمیم گرفت به محض بازگشت به ایران، با استفاده از مشاهدات خود، آموزشگاهی برای تعلیم موسیقی در ایران به وجود آورد. عارف چند بار بر اثر سرودن غزلیات و ترانههایش با مشكل مواجه و دستگاه حكومت او را مورد تعقیب قرار داد. در ۱۳۲۸ ق ناصرالملك نایبالسلطنه با شنیدن غزلی دستور بازداشت عارف را صادر كرد كه او به اصفهان گریخت. با چاپ غزل دیگری از عارف در روزنامۀ ایران آزاد از سوی ضیاءالواعظین شیرازی با عنوان شاه پوشالی و مجلس پوشالی و كابینۀ پوشالی و ملت پوشالی، دادستان عارف را از سوی شاه به دادگاه فرا خواند، ولی دولت مستوفیالممالك، عارف را روانۀ اصفهان كرد. وی پایان عمر را در تنگدستی در همدان گذراند و سرانجام در آنجا چشم از جهان فرو بست در صحن آرامگاه ابوعلی سینا به خاک سپرده شد. عارف در جنبش مشروطه هواخواهی بسیار نشان داد و برای بیدار ساختن مردم به انتشار سرودها و اشعار دلانگیز پرداخت و در جنگ جهانی اول با سیاستهای مداخلهجویانۀ بیگانگان مبارزه كرد و جزو مهاجرانی كه نهصت ملی را تشكیل داده بودند، از ایران به استانبول رفت. پس از آنکه ندای مشروطهخواهی از هرسو بلند شد، عارف كه خود ستمها دیده و روحی آزاده داشت، به آزادیخواهان پیوست. او بیشتر از هر كس در تنویر افكار و روشن نمودن اذهان تودۀ مردم، در زمان مشروطیت و آزادیخواهی ملت ایران اثر گذاشت. در جریان طرح شعار جمهوری «مارش جمهوری» را ساخت و در تئاتر باقر اوف برنامۀ نمایش جمهوری ایران را برگزار كرد كه مورد توجه قرارگرفت، ولی پس از به هم خوردن بساط جمهوری، با روحیهای ناامید به همدان رفت و ساكن آن دیار شد. عارف، از چهرههای معروف زمان به كلنل محمدتقی خان پسیان ارادتی خاص داشت و به عنوان یك سردار ملی و نجاتدهندۀ ایران از پریشانیها، به او امید بسیار بسته بود. از اینرو با كشته شدن كلنل، اندوهگین شد و ترانهها و غزلیاتی چند در سوگش ساخت و با شوری بسیار اجرا كرد. هنگام قیام محمدتقیخان پسیان، به خراسان رفت و در تئاتری به قاجاریه ناسزا گفت، به همین سبب، ایرجمیرزا منظومۀ عارفنامه را در هجو او سرود. عارف بیشتر اوقات متواری و در حال مسافرت بود. در ایام مهاجرت به نواحی غرب و بغداد و کرمانشاهان و استانبول نیز مسافرت و با آزادیخواهان آن شهرها همکاری داشت. کار بزرگ عارف تحول عظیمی بود که در ترانهسرایی پدید آورد. شهرت و حیثیت ملیاش برای تصنیفهای وطنی اوست که در زمانهایی حساس سروده و با ملت ایران همدلی کرده است. دیگر از امتیازهای بزرگ تصنیفهایش آن است که او خود هم شاعر و موسیقیدان و هم آوازهخوان بود و تصنیف را با مهارت و استادی فوقالعادهای برای بیان مقصود و مضامین ملی به کار میبرد. عارف، نخستین كسی است كه شعر و موسیقی را به صورت «تصنیف» با مضامین بكر اجتماعی همراه کرد و با این ابتكار كه از نظر روح حساس و محدودیتهای محیط و اجتماع بسیار قابل اهمیت بود، به انعكاس افكار خویش پرداخت. وی در غزلیاتش از سعدی و حافظ پیروی میکرد. اثری که از او بر جای مانده، دیوان شعر است.
از بهار تا شهریار (۱ /۲۲۸- ۲۴۰)؛ از صبا تا نیما (۲ /۱۴۶- ۱۶۸)؛ تاریخ موسیقی (۲ /۴۶۹- ۴۷۶).