باباطاهِر مشهور و ملقب به «عریان» عارف و شاعر ایرانى قرن پنجم ق كه سرودههایى ـ اغلب ـ چهار لختى، در قالب دو بیتى كه بعضى از آنها به لهجهای خاص از گویشهای غرب ایران است و نیز كلمات قصاری عارفانه از وی بر جای مانده است. در بارۀ سال تولد و وفات، نحوۀ معاش و طریق كسب دانش و معرفت و مسلك عارفانۀ او از منابع قدیم، اطلاعات دقیق و روشنى به دست نمىآید، آنچه بیشتر بر ابهام شخصیت باباطاهر مىافزاید، نخست منش درویشانه و خصلت انزواطلبانه و در نتیجه گمنام زیستن اوست و دیگر، حكایت افسانهوار و كرامت گونههایى است كه از سوی ارادتمندانش، به وی نسبت دادهاند. برخى از محققان، با توجه به زمان تقریبى وفات باباطاهر (پس از ٤٤٧-٤٥٠ ق) پایان قرن ٤ ق را به عنوان تاریخ تقریبى تولد وی پذیرفتهاند. رضا قلی هدایت بدون ذكر مأخذی، وفاتش را در ٤١٠ ق ضبط كرده است. نخستین مأخذی كه در آن به نام «طاهر» ـ بدون ذكر القاب «بابا» و «عریان» ـ اشاراتى رفته، نامههای عینالقضات همدانى است: اینكه عینالقضات به زیارت قبر «طاهر» مىرفته یا «فتحه» ـ از عارفان معاصر و مورد احترام عینالقضات ـ ٧٠ سال مىكوشیده تا ارادت خود را نسبت به «طاهر» استوار سازد و نمىتوانسته یا اینكه عینالقضات گاهى نامهای را در محل تربت «طاهر» مىنوشته، نشان میدهد باباطاهر در همدان زیسته و در همانجا درگذشته و به خاک سپرده شده است و در نظر اهل معرفت منزلتى داشته و عارفى هم شأن مشایخى چون «بَرَكه» و «فتحه» ـ دو تن از بزرگان اهل طریقت همدان ـ به شمار مىرفته است. اما كهنترین مأخذ تاریخى كه در آن از ملاقات و گفتوگوی طغرل سلجوقى و باباطاهر سندی به دست مىدهد، گزارش راوندی در كتاب راحهالصدور است. از این ملاقات كه طغرل به سبب آن كوكبۀ لشكر را متوقف كرده بود و بهویژه با تأمل در لحن باباطاهر و حضور ذهن او در استشهاد به آیتى از كلامالله مجید، به مقتضای حال و مقام، چنین برمیآید که بابا در پایان نیمۀ اول قرن ٥ ق چندان رتبت و اعتبار داشته كه سلطان مقتدر سلجوقی بوسه بر دستان وی زده و توصیهاش را اجابت كرده و گریسته است و سخن عتابآلود او را برتافته و سر ابریق شكستهای را كه بابا در انگشتش كرده، چونان تعویذی همواره با خود مىداشته است؛ وفات باباطاهر باید پس از عبور طغرل از همدان، یعنى سالهای ٤٤٧-٤٥٠ ق بوده است، قول رضاقلى هدایت در ضبط سال وفات بابا ٤١٠ق نادرست است؛ اما معاصر بودن وی با دیلمیان، چنانکه هدایت نیز به آن تصریح كرده، ناصواب نمىنماید. بیشتر محققان متأخر با استناد به روایت راوندی، وفات بابا را پس از ٤٤٧ یا ٤٥٠ ق ضبط كردهاند. در نتیجه، ادعای حضور باباطاهر بر سر جنازۀ عینالقضات و سخن گفتن با كشتۀ وی و نیز حكایت رفتن خواجه نصیرالدین طوسى به غاری كه بابا در آن بوده است و پاسخ گفتن بابا به شبۀ خواجه در یك مسألۀ نجومى، جملگی به لحاظ تاریخى پذیرفتنى نیست، اما معاصر بودن باباطاهر با ابنسینا پذیرفتنى است. ادوارد براون نیز دیدار و گفتوگوی بابا و ابنسینا را محتمل دانسته است. نام پدر باباطاهر را صاحب الذریعه فریدون» یاد كرده است. لفظ «بابا» در تمام منابع قدیم و متأخر، اعم از كتاب تاریخ و تذكرهنامهها به عنوان پیش نام وی آورده شده است. این لقب بىگمان از باب تفخیم و تعظیم است. بابا معادل پیر، شیخ و مرشد است، چنانکه عرفاء دیگری نیز ملقب به بابا بودهاند (بابا افضل و باباكوهى) و در واقع این لقب به پیرانِ كامل و مرشدان مكمل اطلاق مىشده است. در كشف المحجوب نیز آمده كه به درویشان و مشایخ بزرگ فرغانه «باب» (كوتاه شدۀ بابا) مىگفتهاند. به علاوه شاعر در ٣ غزل كه به وزن دو بیتى است، طاهر و در یك غزل باباطاهر تخلص كرده است و در همدان نیز او را بابا مىنامیدند؛ اما لقب «عریان» در هیچ یك از منابع كهن، دستكم تا اواسط قرن ۹ ق، به همراه نام وی دیده نمىشود. در جُنگ خطى مورخ ٨٤٨ ق موزۀ قونیه، نیز از وی با عنوان «قدوهٌالعارفین باباطاهر همدانى علیهالرحمه» نام برده شده است. به احتمال بسیار، صفت «عریان» بیانگر دوری جستن بابا از علایق دنیوی است. با این حال، این لقب مایۀ پدید آمدن پندارهایى همچون سر و پا برهنه بودن بابا و برهنه گشتن وی در معابر عمومى است؛ اگرچه روحیۀ درویشانه و منش قلندرانه و در نتیجه رفتار گاه متفاوت و غیر متعارف باباطاهر، در پیدایى چنان داوریهایى بىتأثیر نبوده است. در برخى مآخذ از بابا با صفاتى چون شیفتهگونه، دیوانه و دیوانۀ فرزانه یاد شده است. انتساب بابا به همدان نیز در بیشتر منابع دیده مىشود؛ علاوه بر تصریح منابع، در حافظۀ جمعى ایرانیان نیز باباطاهر «همدانى» است. اما لُر یا لُری یا لُرستانى و یا از قوم لُر به شمار آمدن وی، به گواهى پارهای منابع، امری است كه بىگمان، معلول لهجۀ لُری بعضى از اشعار اوست. کرامت منتسب به باباطاهر اغلب صبغۀ افسانهای دارد و همین عامل، بر شخصیت وی پردِۀ ابهام مىكشد، مثل داستان ناگهان به معرفت رسیدن بابا. آرامگاه باباطاهر بر فراز تپهای در شمالغربى همدان، مقابل قلۀ الوند و از سوی دیگر، مقابل بقعۀ امامزاده حارث (هادی) بن على(ع) ساخته شده است. پس از عینالقضات، حمدالله مستوفى نخستین كسى است كه ضمن بر شمردن «مزارات متبركۀ» همدان، از مقبرۀ بابا نشانى مىدهد. آرامگاه قدیم وی در قرن ٦ ق، به صورت برج آجری هشت ضلعى ساخته شد. این برج در اوایل قرن ١٤ ش در معرض ویرانى قرار داشت؛ از اینرو، نخست در ١٣١٧ ش تجدید بنای آن مورد قرار گرفت، اما ناتمام ماند. بار دیگر، در سالهای ١٣٢۹-١٣٣١ ش مرمّت و بازسازی شد. سرانجام، به اهتمام انجمن آثار ملى ایران، آرامگاه كنونى وی در سالهای ١٣٤۹-١٣٤٦ ش بنیاد نهاده شد. در جوار آرامگاه باباطاهر مقبرۀ شماری از مشاهیر همدان نیز قرار دارد. عمدۀ آوازۀ باباطاهر مرهون دو بیتیهای عوام فهم و خواص پسند اوست. اطلاق دوبیتى (و ترانه) به این نوع شعر، در قرنهای اخیر بیشتر رایجشده و پیشینیان معمولاً به آن فهلوی و فهلویات مىگفتند. بر اساس اسنادی كه در دست است، ایرانیان دستكم در نواحى مركزی و غرب كشور، از دیرباز به این نوع شعر سادۀ مردمى گرایش داشتهاند. در برخى از مآخذ فارسى به تفاوت دوبیتى با رباعى (به لحاظ وزن و مضمون) عنایتى نشده است و به صرف چهار لختى بودن، دو بیتیهای بابا را رباعى نامیدهاند یا در مواردی از آن به هر دو لفظ (دوبیتى، رباعى) تعبیر كردهاند. به روشنى معلوم نیست كه چرا شماری از دوبیتیهای شاعران دیگر، اعم از گمنام یا شناخته شده، به نسخههای خطى و چاپى اشعار باباطاهر راه یافته است و از سوی دیگر، به لحاظ گرایش فارسى زبانان به دوبیتى و اشعار و ترانه فهلوی و تداول آن در میان مردم، در گویش سرودههای بابا تصرفاتى صورت گرفته و رفتهرفته به زبان رسمى ادبى (فارسى دری) نزدیك شده است، حتى برخى، عروض فهلویِ شماری از سرودههای باباطاهر را بر عروض رسمى دوبیتى، یعنى بحر هزج مسدس محذوف (یا مقصور): مفاعیلن، مفاعیلن، فعولن (یا مفاعیل) منطبق ساختهاند. كهنترین مأخذ كه در آن یكى از دوبیتیهای منسوب به باباطاهر (بدون اشاره به نام سراینده) آمده، المعجم است. همین دوبیتى، پس از تصرفاتى كه در وزن و زبان آن صورت گرفته، در نسخۀ دیوان باباطاهر به تصحیح وحید دستگردی ضبط شده و نمونۀ مناسبى است برای باز نمودن تصرفات در شعر بابا. برخى از صاحبان كتابهای تذكره و محققان معاصر، زبان وی را «راژی»، «راجى» و «رازی» دانستهاند. پیداست كه این هر ٣ لفظ به گویش قدیم اهل ری بازمىگردد. برخى نیز زبان اشعار او را لُری مىدانند. رپیكا (Rypka) گویش اشعار بابا را «محلى» و سرودههایش را از مقولۀ ادبیات عامیانه دانسته و بر آن است كه شاعران دورههای بعد (مثلاً عبید زاكانى و ...) گویشهای محلى را در آثار هجو و هزل به كار مىبردند، اما آبراهامیان میان لهجۀ سرودههای باباطاهر و كلیمیان همدان، قائل به قرابتى شده است و ناتل خانلری ضمن بر شمردن مواردی از اختلافات در ضمایر و وجوه تصریفى افعال در لهجههای یهودیان همدان و سرودههای بابا، نظر آبراهامیان را مردود دانسته است. براون ضمن اشاره به نظر چند تن از خاورشناسان، این سخن كلمان هوار را نقل مىكند كه برخى از لهجههای غرب ایران با زبان اوستایى پیوستگى دارد كه هوار از آنها به «مادی جدید» یا «پهلوی مسلمان» [پهلوی دورۀ اسلامى] تعبیر كرده است و در ادامۀ بحث لهجۀ سرودههای بابا را نیز از جملۀ این گویشها دانسته است. در بارۀ چگونگى تلفظ و آواشناسى سرودههای باباطاهر كوششهایى انجام گرفته است: هوار پارهای از مشخصات زبانشناختى و آوایى واژههای محلى اشعار وی را بررسى كرده و ادیب طوسى و مهرداد بهار شماری از اشعار بابا را تجزیه و تحلیل و آوانویسى كرده و معنى واژهها و ابیات محلى آنها را نوشتهاند. كهنترین نسخۀ خطى شناخته شده از سرودههای بابا نسخهای است در قونیه، از مجموعۀ ٢٥٤٦، مشتمل بر ٢٥ بیت (دو قطعه و ٨ دوبیتى) كه در ٨٤٨ ق تحریر و حركتگذاری شده است؛ ٨ دوبیتى او نیز در عرفاتالعاشقین ضبط شده و در برخى تذكرههای تألیف شده در قرنهای ١٢ و ١٣ ق هم شماری از دوبیتیهای بابا نقل شده است. دستنویسهای بسیاری از سرودههای بابا، به ضمیمۀ مجموعهها یا مستقل، در كتابخانههای مختلف موجود است. از نخستین نسخههای چاپى اشعار بابا، نسخۀ هوار است كه در ١٨٨٥م به چاپ رسیده و آن مشتمل بر ٥۹ دوبیتى و ترجمۀ فرانسوی آنهاست با اشاره به موارد اختلاف نسخه بدلها در ذیل هر دوبیتى و او نیز در ١۹٠٨م، ٢٨ دوبیتى دیگر و یك غزل بابا را نیز انتشار داد. سپس هرون آلن(Heron Allen) ، بر پایۀ ٥۹ دوبیتى چاپ هوار و نسخهای كهنتر كه در مجموعۀ شخصى خود وی بوده، در ١۹٠٢م ترجمۀ منثوری از ٦٢ دوبیتیهای بابا را به انگلیسى، در لندن منتشر ساخت. پس از آن چند تن از خاورشناسان و مترجمان، سرودههای باباطاهر را به زبانهای آلمانى، ارمنى (آبراهامیان-Abrahamian ، بارون آرام گارونه)، اردو (حضور احمد سلیم) و ... ترجمه كردند. دوبیتی های بابا، به سبب اشتمال بر مضامین ساده و روان و دوری از صنایع غامض و تكلفهای غامض، در حافظۀ بیشتر ایرانیان نفوذ كرده و آنها را گاهى با ساز (نى، تار، عود) یا بدون موسیقى زمزمه مىكنند و شماری از ابیاتش صبغۀ تمثیلى یافته است. عناصر طبیعت ـ كوه و صحرا و گل و گیاه ـ عواطف لطیف و احساسات رقیق، درویشى، قلندری و ملامتى، غم غربت و درد دلتنگى، اندوه بىسامانى و حسرت وصال، شكوه از ناپایداری و بىوفایى، دلدادگى و وفای به عهد، اعتراف به گناه و پوزش از خالق رحمان، مویههای حاصل از هجران، شور و جذبههای عشق افلاطونى و ... از جمله مضامین بارز شعر باباطاهر است؛ جز دوبیتیها، رسالهای عرفانى، مشتمل بر اشارات یا كلمات قصار، به زبان عربى نیز به بابا منسوب است كه با اختلاف در ٢٣ باب و ٣٦٨ «كلمه» و ٥٠ باب و ٤٢١ «کلمه» تدوین شده است. این رساله از دیرباز مورد توجه صوفیه بوده و هدایت با عنوان رسالات از آن یاد كرده است. بر این كلمات شروحى نوشتهاند و نخستین آنها را به عینالقضات نسبت مىدهند؛ اما بنا بر شواهد موجود، از او نیست. شرحى دیگر با عنوان الفتوحاتالربانیه فى مزج الاشارات الهمدانیه را محمد بن ابراهیم خطیب وزیری و به خواهش شیخ ابوالبقاء احمدی، در فاصلۀ شعبان ٨٨۹ - ٨۹٠ ق تألیف کردهاند. شرح مذكور به شیوۀ مزجى (آمیخته با متن) است و كلمات بابا، با متن شارح و اقوال عارفان و صوفیان در آمیخته است، چندانکه خوانندۀ ناآشنا با كلمات باباطاهر، قادر به تشخیص عبارت وی نخواهد بود. دو شرح از كلمات قصار وی به وسیلۀ ملامحمد گنابادی، مشهور به سلطان علیشاه (١٢٥١-١٣٢٧ق) تألیف شده است: نخست، شرحى به زبان فارسى با عنوان توضیح (١٣٢٦ ق) كه در ١٣٣٣ق چاپ شده و دیگری به زبان عربى و با عنوان ایضاح (١٣٤٧ق) اما شمار نسخههای خطى شرح كلمات قصار منسوب به عینالقضات كه در کتابخانههای مختلف موجود است، بسیار نیست. با مطالعۀ كلمات قصار بابا و شروح آن وی نه فردیعامى، بلكه دانشمندی است كه در باب مسایلى چون علم و معرفت، عقل و نفس، دنیا و عقبى، اشاره و وجد و سماع، مشاهده و مراقبه، زهد و توكل و رضا، سكر و محبت، فقر و فنا و ... یعنى به جزیىترین اصول فقه و شریعت تا پیچیدهترین دقایق فلسفه و عرفان و تصوف، احاطۀ كامل داشته و عارف كامل و مرشد مكمل زمان خود بوده و به نظر مىرسد. حق با بِرتِلس (Bertels) بوده كه گفته است: دانشمندانى، از جمله باباطاهر، پس از طى مراحل علم، به جرگۀ تصوف در مىآمدند.
جستجو در تصوف (١٨٦-١۹٢)؛ تاریخ ادبیات در ایران (٢/ ٣٨٣-٣٨٦)؛ ریحانه (١/ ٢١٤-٢١٥)؛ دایرهالمعارف فارسی (١ /٣٥٧).