عماد فقیه کرمانی، عمادالدین علی (وف ۷۷۳ ق) عارف و شاعری که متخلص به «عماد» و معروف به «خواجه عماد فقیه» و ملقب به «شیخالاسلام» بود. وی از شاعران استاد قرن هشتم هجری و از معاصران سلطان ابوسعید بهادرخان و نخستین سلاطین آلمظفر است. لقب و اسم و عنوان او در پایان نسخهای از دیوان غزلیاتش آمده است که به تاریخ 763 هجری در حیات شاعر نوشته شده و بنابراین بهترین و مؤثقترین مأخذ در این مورد است. عناوین و نعوت عماد فقیه که در مأخذ مذکور آمده و معرف مقام و مرتبۀ بلند او در شریعت و طریقت و نظر ابنای زمان نسبت به اوست. چنین است: «شیخالاسلام الاعظم قدوة اکابر مشایخ العالم مرشد اعاظم السلاطین عمادالملة و الشریعة و الدین علیالفقیه اَدامِ اللهُ مَیامِن اَنفاسه الشّریفة». دولتشاه سمرقندی در تذکرةالشعراء و جامی در بهارستان و غیاثالدین خواندمیر در حبیبالسیر همگی به علو شأن او اشاره کردهاند. دولتشاه میگوید: «مفخرالفضلا و زبدةالعلماء و العرفا خواجه عماد فقیه کرمانی قدّسالله سرّهالعزیز مرد عارف و عالم و اهل دل بود و از صنادید علما و فضلای کرمان است، به اخلاق نیکو و سیرت پسندیده در جهان مشهور شده و در روزگار دولت محمد مظفر و اولاد او خواجه عماد فقیه در کرمان مرجع خواص و عوام بودی و همگان به صحبت شریف او مایل بودندی و با وجود علم و تقوا و جاه و مراتب شاعری کامل بوده...». و جامی نیز او را «شیخ خانقاهدار» معرفی کرده و همین عبارت را خواندمیر دربارهاش تکرار نموده است. وی معاصر حافظ بود و میان عماد فقیه و جلالالدینشاه شجاع مظفری (۷۵۹-۷۸۶ ق) رابطۀ مرادی و مریدی برقرار بوده است. در شعر شاعر صوفی مانندی چون عماد فقیه، اگرچه اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان بازتاب مستقیم نداشته، امّا باید عنایت داشت که وی از همۀ حوادث و انقلابات عصر متاثر گردیده و احساسات و عواطف ناشی از آنها را در خود مبدّل به عواطف صوفیانه و احساسات عارفانه نموده است. از آنجایی که عماد انحطاط اخلاقی، فساد اجتماعی و بیعدالتی را حاصل بیتوجهی به معنویات و کمرنگ شدن باورهای دینی میدانست، بر این اعتقاد بود که با وعظ و تعلیم، در دنیاداران زورمدار، باید تبدّل باطنی به وجود آورد و ایمان قلبی آنها را چنان استوار ساخت که از قید خواستههای نفسانی و تعلّقات پست دنیوی برهند. این فقیه متشرّع به این منظور در اشعارش، حاکمان زمانه را به دینداری و تحذیر از بیداد فرا میخواند و به فرجام شوم ستمگری توجّهشان میدهد و رسالت خود را در حمایت از دین و جانبداری از مظلومان و قیام علیه ظالمان در کسوت نصایحی ارزنده به انجام میرساند. شاه شیخ جمالالدین ابواسحاق اینجو یکی از این شاهان افزونطلب و عشرتجویی بود که در شیراز با آنکه وی را آوازه و اعتباری فراوان بود، ولی پیوسته داعیۀ حکومت یزد و کرمان را نیز در سر داشت. وی هفت بار به کرمان و یزد لشکر کشید و چهارده سال با قدرت و شوکت بر شیراز و اصفهان فرمان راند. گویندگان بیش از مورخان او را ستایش کردهاند. بیشتر مورخان وی را خیرهسر و پیمانشکن و بیتدبیر به خامه آوردهاند، امّا شاعران و اهل ذوق او را به سخا و خوشمشربی و هنرپروری ستودهاند. شک نیست که زندگانی و راه و رسم او با شیوۀ شاعران و مشرب هنرمندان تا مورخان بیشتر میساخته است. شاه شیخ، از ذوق شاعری برخوردار بود و در بزرگداشت و تکریم ادبا و فضلا اهتمامی تمام داشت. هر چه از غارت آبادیهای یزد و کرمان نصیبش میگشت، به عنوان صله به شاعرانی میبخشید که با مداحی اغراقآمیز خود، حس خودخواهی و جاهطلبی او را ارضا مینمودند. عماد فقیه، شمسالدین محمد حافظ، شمس فخری اصفهانی و نظامالدین عبید زاکانی، از شاعرانی هستند که او را مدح گفته و از نواخت و تشریفش، بهرهمند گشتهاند. خواجه عماد در دوران زمامداری امیرمبارزالدین در کرمان خانقاه داشت و در نشر و توسعۀ تصوّف از طریق مجالس وعظ و درس میکوشید. علاقۀ قلبی و محبّت امیرمبارزالدین نسبت به عماد موجب گردید تا پسرش، شاهشجاع را تسلیم تربیت و تعالیم مؤثر این پیر خانقاه سازد. عماد، گاه در مقام صوفی، خانقاهدار که اضافه بر لطایف عرفانی و دقایق حکمت به شریعت و دین نیز التفات داشته، در مطاوی اشعار دلپذیرش نصایح و مواعظ ارزندهای خطاب به مبارزالدین دارد که او را به داد و دهش و حکمتورزی و دلجویی از درویشان فرا خوانده است. بعد از امیرمبارزالدین، شاه شجاع چندی تغییر حالت داد. این تحوّل و انقلاب درونی وی را به مجالست و مصاحبت پیران و شیخان کرمان، خاصه عماد منتسب کردهاند که به وی گوشزد نموده بود که پریشان احوالی او، نتیجۀ عدم انجام وظایف و فرایض شرعی است و وی باید همچون پدر در رعایت شریعت اهتمام ورزد؛ در دوران زمامداری شاه شجاع، عماد که در علوم رسمی و معارف اهل طریقت سرآمد زمان بود، ایامش را در مدرسه و خانقاه به وعظ و ارشاد مریدان سپری می کرد. خانقاهش مجمع مریدان و بزرگانی بود که از دور و نزدیک جهت درک صحبت و کسب معرفت به مجلس او میآمدند. شاه شجاع نیز که از ذوق حکمت و عرفان و شاعری مایه داشت و خود شعر میسرود، دلسپردۀ عماد بود و به وی ارادت قدیم داشت؛ زیرا از یکسو به گاه خردی از محضر پُرفیضش کسب علوم و معارف کرده و تربیت یافتۀ وی بود و از سوی دیگر به وی ارادت میورزید، چرا که کرمان با استفاده از نفوذ این پیر کرمانیان بهتر میتوانست اداره شود و هم مادر شاه که از ترکان کرمان بود، از بزرگداشت و نیکوییهایی که پسرش دربارۀ شیخ وی می کرد، خرسند میشد. عماد فقیه نسبت به شاهشجاع که شاگرد و مریدش بوده، علاقه و تکریم بسیار نشان داده و در اشعار بسیاری او را ستوده و چهارنامه از دهنامهاش را بهنام او سروده است. این همه، حاکی از آن است که عماد از احسان و لطف شاه شیخ برخوردار بوده است، اما همۀ ستایشهای عماد از مودّت و پیوند معنویی نشات گرفته که بهطور طبیعی میان مرید و مراد و شاگرد و معلم برقرار است. این شاعر صوفی اگرچه به مدح سلطان وقت خود پرداخته، ولی اشعارش نه تنها سادگی و خوشباوری یک صوفی صافی را در تعریف و تمجید حکام زمانش نشان میدهد، بلکه حاکی از توجه دادن آنها به صفات و وظایف و مسئولیتهایی است که مقبول و مورد نیاز مردم جامعۀ آن روزگار بوده است. وی در این باب با زبان و بیان شاعرانهاش از هیچ تلاشی فروگزار نکرده است. هرگاه مجالی یافته با ظرافت و نکتهپردازیهای خاص خود در خلال مدحها و خوشامدگوییهای شاعرانهاش، وعظ و دعوت به خداپرستی و دینداری هم گنجانده است. عماد بارها در مقام واعظی اندرزگوی، با امیران از ناپایداری و بیثباتی دنیا و عواقب شوم ستم و مرگ و آلام آن سخن گفته تا آنها را از قدرتهای مادی و دستگاه دنیوی که مایۀ غرور و نخوت دنیاداران بیایمان است، برحذر دارد. همین نکتهها کلام عماد فقیه را از مدایح مبتذل شاعران با سلطه و دستآموز درباری که دیوانشان آکنده از نعوت و اوصاف دروغین است، دور میسازد و به آن امتیاز خاصی میبخشد. محرابی دربارۀ مرگ عماد فقیه گفته است: «سبب فوت خواجه ضربهای است که از شیخ محمد کاکو یا شیخ محمود ضیاءالدین علی الاختلاف اقوال به ایشان رسیده و مشهور است». تاریخ وفات او را دولتشاه در سال ۷۷۳ ق نوشت و سال ۶۹۳ ق که آذر در آتشکده و هدایت در ریاضالعارفین آوردهاند، البته غلط است. عماد در شعر مرتبهای بس بلند دارد. در تذکرةالشعراء دولتشاه سمرقندی آمده است که شیخ آذری در مورد او چنین گفته است: «فضلا بر آناند که در سخن متقدمان و متأخران احیاناً حشوی واقع شده الاّ در سخن خواجه عماد فقیه که اکابر اتفاق کردهاند که در آن سخن اصلاً فتوری واقع نیست، نه در لفظ و نه در معنی و از سخن خواجه عماد بوی عبیر میآید به مشام هنروران و صاحبدلان، بلکه از بوی جان زیباتر مینماید و به هر حال مسلم این است که سخن عماد استوار و منتخب و دور از فتور معنوی و لفظی و متضمن مضامین لطیف و معانی بلند است». کلیات آثار عماد فقیه مشتمل است بر چند مثنوی و مقطعات و قصاید و غزلیات و رباعیات و چند مخمّس و مرثیه. مثنویات او به این شرح است: صحبتنامه که به نام غیاثالدین محمد بن رشیدالدین فضلالله وزیر سلطان ابوسعید ایلخانی در آداب طبقات مختلف به بحر متقارب مثمن مقصور سروده شده است؛ محبتنامه در هشت باب به بحر هزج مسّدس مقصور که در سال ۷۲۲ ق ساخته شده و حاوی مناظراتی است میان روح و بدن و مغناطیس و کاه و کهربا و نحل و نخل و شمع و پروانه و گل و بلبل و ذره و خورشید و پشه و پیل. این منظومه را عماد بهنام تاجالدین عراقی وزیر سرود. دهنامه به بحر هزج مسدّس مقصور شامل نامههایی به شاه شجاع و عدهای از مشایخ و احبّا؛ صفانامه یا مونسالابرار که منظومهای است عرفانی و اخلاقی به نام شاهشجاع در سه باب. مونسالابرار را عماد در بحر سریع به سال ۷۶۶ ق به استقبال از مخزنالاسرار نظامی ساخته است. طریقتنامه که مثنوی مفصلی است در حدود ۲۸۰۰ بیت و ده باب به بحر هزج مسدس مقصور در شرح مبانی تصوف. این مثنوی را شاعر بنا بر قول خود از مصباحالهدایه عزالدین محمود بن علی کاشانی (تو ۷۳۵ ق) به اضافۀ استفاداتی از عوارفالمعارف و کتاب التعرّف لمذهب التصّوف ترتیب داده و بهنام امیر مبارزالدین محمد مظفری سروده است.
تاریخ ادبیات در ایران (۳ /۹۸۵-۹۹۵)؛ دیوان عماد فقیه کرمانی (۲۸۷-۲۹۰).