قاسمی گنابادی، میرزاقاسم، میرزامحمدقاسم، فرزند میرسیّدعبدالله حسینی (۹۳۰-۹۸۲ یا ۹۸۴ ق) شاعری که متخلص به «قاسمی» و از سادات گناباد و در سرودن مثنوی و معما توانا بود. کلانتری گناباد به خاندان او اختصاص داشت و بعد از پدر، وی به این مقام رسید، ولی این شغل را به برادر خود، میرزاابوالفتح واگذاشت. قاسمی در شعر و ادب شاگرد هاتفی بود و در دانش عقلی از محضر غیاثالدین منصور دشتکی شیرازی بهره برد. وی به دربار شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی راه پیدا کرد و دو مثنوی برای آنها سرود، ولی چون شاه طهماسب در برابر آنها چیزی به او نپرداخت، دربار صفوی را رها کرد و به دیار بکر رفت و به خدمت محمدخان، والی دیار بکر درآمد. در پایان عمر بیشتر با اهل دانش و ادب سر میکرد و به عبادت و ریاضت مشغول بود و هر چه در تملک داشت، وقف بارگاه امام علی بن موسی الرضا (ع) نمود. در سخن قاسمی تأثیر مستقیم پیروان نظامی بهویژه جامی و هاتفی آشکار است. ساممیرزا دربارۀ مقام شاعری و شعر او مینویسد: «به همه صفتی آراسته و پاکیزه، همه قسم شعر را میگوید، اما در مثنوی در این زمانه سرآمد است و بیتکلف مدح گستری بیبدیل است و در این زمانه کسی مانند او مثنوی را نگفته و در مثنوی ۴ کتاب نظم کرده، اول شاهنامه که فتوحات زمان حضرت صاحبقران (شاه اسماعیل) را نظم فرموده ... دوم کتاب لیلی و مجنون که بهنام صاحبقران گفته ... دیگر کارنامه در صفت گوی بازی حضرت صاحبقرانی حسبالامر مطاع در سلک نظم کشیده ... دیگر کتاب خسرو و شیرین که به نام من (قرنام میرزا) ساخته و علاوه بر این دو مطلع از غزلیات او و یک رباعی هم از وی آورده که نشاندهندۀ اشتغال قاسمی به دیگر انواع شعر است». قاسمی در منظومههای خود کوشش کرده تا تاریخ پادشاهی و جنگهای ۳ تن از پادشاهان قرن نهم و دهم هجری را به نظم آورد. تعداد مثنویات او را برخی از تذکرهها ۴ و بعضی ۷ و بیشتر دانستهاند. او به رسم مثنویسازان، منظومههای پنجگانۀ نظامی را جواب گفته، اما عدد مثنویاتش از ۵ تجاوز کرده و در برابر اسکندرنامه منظومههای دیگر بر آنها افزوده است. از اختصاصات مثنویاتش، آوردن ابیات بسیار در توحید و نبوت و معاد است. از آثارش میتوان شاهنامه یا شهنشاهنامه یا شاهنامۀ قاسمی که عدهای آن را به دو دفتر جداگانۀ شاهنامه ماضی یا شاه اسماعیلنامه و شاهنامۀ نواب عالی تقسیم کردهاند؛ لیلی و مجنون؛ خسرو و شیرین؛ کارنامه یا گوی و چوگان در وصف گوی بازی؛ عاشق و معشوق؛ شاهرخنامه؛ زبدةالاشعار؛ عمدةالاشعار در صفت کعبه و مدینه و ساقینامه را نام برد.
تاریخ ادبیات در ایران (5/۷۱۷- ۷۲۹)؛ هفت اقلیم (۲/ ۳۱۱-۳۱۳).