ابوسعید ابوالخیر، فضلالله بن احمد بن محمد بن ابراهیم میهنی (٣٥٧-٤٤٠ ق) عارف، شاعر و صوفی اشعری بهنام خراسانی، منسوب به میهنه، از قرای مشهور خاوران در میانۀ سرخس و ابیورد به دنیا آمد. نام او را «فضل» نیز میگفتهاند كه در برخی منابع به صورت «فضیل» ضبط شده است. در نام پدرش، مورخان اختلافی ندارند و اینکه بعضی از آنها او را فرزند محمد خواندهاند، یك پشت از نسبش را نادیده گرفتهاند، اما در نام جد و جد اعلای او اختلاف است. جدش را علی و جد بزرگش را احمد نیز خواندهاند. ابوسعید در میهنه، در خانوادهای شافعی مذهب به دنیا آمد. پدرش ابوالخیر احمد، مردی با دیانت بود كه به عطاری (دارو فروشی) اشتغال داشت و اهالی میهنه او را بابو ابوالخیر میخواندند. وی تمكنی داشته و با صوفیان شهرش نشست و برخاست میكرده است. نخستین آشناییهای ابوسعید با تصوف از طریق پدرش بود. در كودكی شبی به اصرار مادر و به همراهی پدر در مجلس صوفیان میهنه شركت جست و با آداب صوفیانه در مجلس سماع آشنا شد و حتی ترانهای را كه قوال در آن مجلس به تكرار میخواند ـ با آنکه به مفهوم عرفانی آن راه نمیبرد ـ به خاطر سپرد. رابطۀ دوستانۀ پدرش با برخی از مشایخ صوفیه همچون ابوالقاسم بشر یاسین نیز در پرورش ذوق عرفانیاش مؤثر افتاد. در كودكی قرائت قرآن را نزد ابومحمد عنازی فرا گرفت و سپس به توصیۀ پدر، نزد مفتی و ادیب مشهور عصر استاد ابوسعید عنازی به آموختن لغت و ادب پرداخت. در این احوال گاهی بشر یاسین را میدید و دیدارش برایش جاذبهای خاص داشت. وی نخستین تعلیمات صوفیانه را در اوان كودكی و نوجوانی از بشر یاسین فرا گرفت. ابوسعید تا پس از ١٧ سالگی در میهنه بوده و پس از درگذشت بشر یاسین در٣٨٠ ق به گورستان میهنه بر سر مزار وی میرفت. ابوسعید در میهنه معارف دینی و عرفانی را فرا گرفته و ادب عربی را نیز تا آنجا آموخته بود كه بیش از ٣٠٠٠٠ بیت از اشعار جاهلی، در یاد داشت. در این احوال زادگاهش را به قصد مرو ترك کرد تا فقه بیاموزد. در مرو نخست نزد ابوعبدالله خضری فقه شافعی خواند و ٥ سال در خدمت او بسر برد و متَفَق و مختلف فقه را از او آموخت. البته خضری از «علم طریقت» نیز آگاه بود و ابوسعید از دانش عرفانیاش نیز بهرهور شد. پس از درگذشت ابوعبدالله خضری، ابوسعید نزد فقیه مشهور مرو ابوبكر قفّال مروزی تحصیل فقه را ادامه داد و ٥ سال نیز در مجلس درس وی حاضر میشد. چند تن از محدثان و فقیهان بزرگ آن عصر چون ابومحمد جوینی، ابوعلی سنجی و ناصر مروزی در این دوران همدرس او بودند. ابوسعید در مرو مجلس برخی از محدثان مشهور آنجا را نیز درك كرده بود. ابوسعید در حدود ٣٠ سالگی به قصد درك مجلس درس فقیه سرخسی، ابوعلی احمد زاهر، به سرخس رفت. ابوسعید نزد ابوعلی زاهر، تفسیر و اصول و حدیث آموخت و چون فقیه سرخسی در وی استعداد فوقالعاده دید، درس سه روزه را در یك روز به او می آموخت. با وجود این روح عرفان طلب ابوسعید كه از كودكی و نوجوانی با مایههای عرفانی و با سخنان پیرانی چون ابوالقاسم بشر یاسین آشنایی یافته بود و نیز فضای عارفانۀ سرخس با داشتن پیرانی چون لقمان و ابوالفضل سرخسی، او را از عالم فقه و فقاهت و روایت اهل مدرسه دور كرد و از مجلس فقیه سرخسی به خانقاه پیر سرخسی كشاند. از پیران سهگانهای كه در ارشاد و تربیت روحی ابوسعید سهم داشتهاند، بیشك ابوالفضل سرخسی پس از بشر یاسین و پیش از قصاب آملی، بیش از دیگران بر او تأثیر نهاده بود. ابوسعید، ابوالفضل را «پیر» میخوانده و زیارت مزارش را همچون سفر حج میدانسته است. ابوسعید در حدود ٤٠ سالگی، دورۀ مجاهده و سلوك را به پایان برد، پس بیگمان نبایستی كه مدت درازی در خانقاه سرخسی مانده باشد، زیرا پس از تحولی كه از ذكر اسم جلاله نزد ابوالفضل حاصل كرده بود، به دستور وی به میهنه بازگشته و در سرای پدر مدتی در تجرید گذرانده و به روش پیر سرخسی ذكر میگفت و به اسلوب خانقاهیان در میهنه خلوت و ریاضت داشته و گاهی مدتها در صحرا و بیابان و رباطهای ویران میهنه میگذرانده و نیز در همین دوره دربارۀ اشارات صوفیه تأمل میكرده و هر گاه كه نكتهای برای او پوشیده میماند، به سرخس میرفت و از ابوالفضل مطلب خود را جویا میشد و به اشارت او به نیشابور نزد ابوعبدالرحمان سلمی رفت و از دست او خرقه گرفت. هنگامیكه پدر و مادرش درگذشتند، وی باز هم به بیابانهای حوالی میهنه، باورد، مرو و سرخس رفت و نزدیك به ۷ سال به سلوك پرداخت و خلوت گزید و ریاضت كشید. پس از درگذشت ابوالفضل در پایان قرن ۴ ق ابوسعید برای دیدار ابوالعباس قصاب آملی، میهنه را به قصد آمل ترك کرد. ابوالعباس قصاب سومین شیخی است كه در زندگی روحانی ابوسعید سهم بزرگی داشته است، تا آنجا كه ابوسعید او را «شیخ» مطلق میخواند و نكتههایی را كه از او شنیده و آموخته بود، تا پایان عمر همواره بر زبان میراند. ابوسعید در اوایل قرن ۵ ق زادگاهش را به قصد نیشابور ترک کرد و پیش از آنکه به نیشابور برود، به طوس رفته و محمد معشوق طوسی را ملاقات كرد. وی چندی در خانقاه استاد ابواحمد اقامت و دیدار و صحبت ابوسعید با ابوالقاسم كُرّكانی هم باید در همین ایام در طوس اتفاق افتاده باشد، ابوسعید یك روز پس از ورود، در خانقاه طرسوسی به مجلس گفتن پرداخت و آوازهاش به سرعت در شهر فراگیر شد و بسیاری از مریدان دیگر خانقاهها را به مجلس او راغب و مشتاق ساخت، تا جایی كه مریدان شیخی متشرّع چون ابوالقاسم قشیری، مجلس پیر میهنه را مغتنم میدانستند و با آنکه قشیری از این كار منعشان میكرد، برای درك مجالس ابوسعید به خانقاه او میرفتند. سرانجام مریدان قشیری، او را به اصرار به مجلس ابوسعید بردند و وقتی كه او توانایی ابوسعید را در خواندن ضمیر خویش دریافت، دیگر در انكار او چیزی نگفت. علاوه بر قشیری، ابوعبدالله باكویه نیز راه و رسم خانقاهی ابوسعید را در نیشابور نمیپسندید و او را منكر بود. خواجه عبدالله انصاری با آنکه به لحاظ عقیدۀ راسخش به اصول حنبلی با ابوسعید موافق نمینمود، دو بار به نیشابور آمد و از دیدار ابوسعید بهرهور شد. ابوسعید بیشتر از ۱۰ سال به این روش در نیشابور بسر برد و یك روز در حالی كه در خانقاه سماع میكرد، فرزندش ابوطاهر سعید در وقت سماع احرام حج گرفت و از پدر اجازت سفر خواست. ابوسعید نیز با او موافقت و همراهی كرد و هر چند مریدان و مشایخ نیشابور كوشیدند كه ابوسعید را از این سفر باز دارند، سودمند نیفتاد و او به قصد حج نیشابور را ترك گفت، اما وقتی كه به نزدیكی خرقان رسید، تقاضای دیدار ابوالحسن خرقانی وی را به سوی آن شهر كشانید. ابوالحسن چون از ورود ابوسعید به خرقان آگاه شد، فرزند خود احمد را با تنی چند از مریدان به استقبالش فرستاد. ابوسعید ۳ روز در خرقان ماند و از ادامۀ سفر حجاز به توصیۀ پیر خرقان منصرف شد و از راه بسطام قصد نیشابور كرد. در بسطام یك شبانه روز برای زیارت تربت بایزید اقامت كرد و از بسطام به دامغان رفت و در بازگشت از دامغان پس از عبور از بسطام، باز به خرقان رفت. این بار نیز خرقانی مریدان را به استقبال وی فرستاد و او را به خانقاه خود دعوت كرد. ابوسعید ۳ روز دیگر در خرقان ماند و روز چهارم به بدرقه و راهنمایی مریدان ابوالحسن از طریق جاجرم به سوی نیشابور رهسپار شد. پس از بازگشت به نیشابور چند سال دیگر در آن شهر اقامت داشت. ابوسعید آخرین مجلس را در ۲۷ رجب ۴۴۰ ق برگزار كرد. در این مجلس ابوطاهر، سعید را جانشین خود قرار داد و دربارۀ چگونگی مراسم تشییع جنازۀ خود به مریدان سفارش كرد. بعد از آن به مدت یك هفته زنده بود و در سنی افزون بر ۸۳ سالگی در ۴ شعبان همان سال درگذشت. جنازۀ او را فردای آن روز در سرای خودش به خاک سپردند. وی بخش مهمی از زندگیاش در نیشابور و بخشی نیز در میهنه زادگاهش گذشته و جز چند سفر به نواحی پیرامون میهنه و نیشابور، ابوسعید هرگز به سفری دراز و طولانی نرفته است. شاید مهمترین سفرش همان دیدار ابوالعباس قصاب در آمل و دیدار خرقانی در خرقان و ناحیۀ قومس باشد. وی حدیث را از ابوعلی شَبوبی و ابوبکر جِوْزَقی آموخت. بسیاری از علمای حدیث و تصوف از ابوسعید اجازۀ روایت حدیث داشتند. حسن سمرقندی در مجلس وی حضور مییافت و ابوبکر نسّاج و ابوعلی فارمدی و ابوعمرِ وبَشخوانی از مریدان ابوسعید بودند. اشعار بسیاری به ابوسعید منسوب است که در مجموعهای بهنام رباعیات ابوسعید گرد آمده است. یکی از مهمترین رویدادهای تاریخ تصوف به طور عموم و زندگی ابوسعید بهویژه مکاتبات ـ و بهقول بعضی از مورخان ـ دیداری است که وی با ابوعلی سینا داشته است. محمد بن منور در شرح مقامات ابوسعید ابوالخیر کتابی به نام اسرارالتوحید دارد و حالات و سخنان ابوسعید قدیمترین سند این دیدار است که بخشی از نامههای مبادله شده میان آن دو را نیز ضبط کرده که میراث روحانی ابوسعید بیشتر در آموزشهای عرفانی اوست، ولی در تاریخ فرهنگ ایران نامش در صدر شاعران زبان فارسی در کنار باباطاهر، خیام، مولوی و عطار همواره تکرار شده است. وی هرگز شعری نگفته و آنچه بر زبانش رفته، نیز سرودههای استادش ابوالقاسم بشر یاسین است که نوادگانش آنرا جمعآوری کردهاند. با آنکه ابوسعید در زمان خود یکی از مشایخ دانشمند و آگاه به علوم رسمی چون تفسیر، حدیث، فقه و ادب بوده، از تصنیف کتاب و رساله پرهیز داشته، از اینرو با آنکه ابوسعید خود اثری مدون تصنیف نکرده، بخشی از مکاتبات و امالی و اقوال از او در دست است. از آثار ابوسعید یک رباعی و یک تک بیت است که به تصریح محمد بن منور و ضبط محمود غجدوانی از سرودههای خود او شناخته شده است، ولی مجموع رباعیاتی را که منسوب به او میدانند؛ اغلب کار دیگران است. سخنان و نکات و اشارات او نیز از آثار محقق وی محسوب میشود که در انتساب برخی از آنها به وی، نباید تردید کرد. اثری که بهنام ذکر سلطان ابیسعید فراهم شده و نسخهای از آن با تاریخ ۸۷۷ ق موجود است، شاید یکی از همین دعوات باشد؛ اما یکی از امالی مسلم ابوسعید فصلی است دربارۀ رسوم و آداب خانقاهیان که به تصریح محمد بن منور پیر میهنه آن را املا و ابوبکر مؤدب تحریر کرده است. متن املای ابوسعید را محمد بن منور ضبط کرده است. از جمله دیگر آثار نامهها و مکتوبات اوست که به فرزندان مشایخ و بزرگان روزگارش نوشته است. از آثار منسوب به ابوسعید میتوان مقامات اربعین را نام برد که امروز محققان آنرا مربوط به قرن بعدی میدانند. از آثار مربوط به او باید به حالات و سخنان ابوسعید از ابوروح لطفالله بن سعد بن اسعد بن ابیطاهر سعید بن ابیسعید فضلالله میهنی و اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید از محمد بن منور بن ابیسعید بن ابی طاهر سعید بن ابی سعید میهنی اشاره کرد.
اثرآفرینان (۱/ ۱۶۶)؛ تاریخ ادبیات در ایران (۱/ ۶۰۳-۶۰۶ و ۲/۹۷۸-۹۷۹)؛ تذکرةالاولیاء (۲۲ /۳۲۲-۳۳۷)؛ دایرةالمعارف فارسی (۱ /۳۵)؛ نفحاتالانس (۳۰۵ -۳۱۲).