بِساطیِ سَمَرقَندی، مولانا سراجالدین (وف ۸۱۴ ق) از شاعران دورۀ گوركانیان و متخلص به «بساطی» که در سمرقند از شهرهای قدیم ماوراءالنهر به دنیا آمد. در هیچیك از منابع كهن به سال تولد و مرگ شاعر اشاره نشده است؛ اما مآخذ متأخر و معاصر، مرگش را در ۸۱۴ یا ۸۱۵ ق دانستهاند. بهنظر مىرسد سال ۸۱۴ ق نیز با سال مرگ سلطان خلیل كه دولتشاه سمرقندی به آن اشاره كرده، خلط شده است. بساطى در ابتدا بوریاباف بود و ظاهراً هرگز مكتب ندید و در مجلس درس استادی به شاگردی ننشست، طبع شعر او سبب شد تا به خواجه عصمتالله بخاری بپیوندد كه خود از فضلا و شاعران معروف آن دوران بود و به توصیۀ وی تخلص خود را از «حصیری» به «بساطى» تغییر دهد و از آن پس، پیوسته در سلك مریدان او بود. بساطى به خواجه عبدالملك سمرقندی عصامى نیز ارادتى ویژه داشت و همین امر موجب شد كه دولتشاه او را تربیت یافتۀ خواجه عبدالملك بشمارد. بساطى شاعر مدیحهسرای دولت تیموری بود و اشعارش در مدح تیمور گواه این مدعاست. از جملۀ این اشعار قصیدهای است بلند كه در آن به اتمام ساختمان یكى از كاخهای تیمور كه باید كاخ آقسرای باشد، اشاره شده است. بساطى در این قصیده پساز مدح تیمور به توصیف قصر مىپردازد و عقل را در وصف آن ناتوان مىبیند. تاریخ بنای این قصر، به تصریح وی ۷۹۸ ق است، سبب پیوستن بساطى به بارگاه خلیل سلطان، از نوادگان تیمور، آن بود كه مطلعىاز شعرش را در مجلس سلطان خواندند و پادشاهزاده را چنان خوشآمد كه شبانه كس به طلب شاعر فرستاد و او را صلهای در خور داد. از این پس و بهویژه بعد از مرگ تیمور، بساطى شاعر بارگاه خلیل سلطان شد. وی به امیرخسرو، حسن دهلوی و سلمان ساوجى توجه خاص داشت و گاه شعرش را با شعر آنها قیاس مىكرد، اما همواره با كمال خجندی معارضه و مباحثه داشت. بساطى اندكى پس از مرگ خلیلسلطان در سمرقند درگذشت. برخى بر اساس باورهای خود، علت مرگش را نفرین كمال خجندی دانستهاند. اگرچه تذكرهنویسان بساطى را شاعری كممایه و عامى دانستهاند، اما لطافت طبع و خوشذوقى و شیرین سخنىاش را انكار نكردهاند. وی در دورهای مىزیست كه تكلف در كلام شاعران راه یافته و اشعارشان آكنده از عیوب لفظى، معنوی، كثرت تشبیهات و فراوانى صنایع شعری و مضمونسازی بود. مجموعۀ این ویژگیها ظهور «سبك هندی» را فراهم آورد. بساطى به اشعارش سخت مىبالید و دیوانش را «عروس نكوروِیِ بىجهیز» مىخواند. وی مضامین گوناگون را در قالبهای مختلف سروده است. دیوان قصاید، غزلیات، مقطعات، رباعیات او در کتابخانۀ ملی پاریس وجود دارد. دیوان بساطى تاكنون به چاپ نرسیده، اما نسخ خطى پُرشماری از آن در كتابخانههای ایران و جهان موجود است.
اثرآفرینان (۵۷/۲)؛ دایرةالمعارف بزرگ اسلامی(۱۰۳/۱۲-۱۰۵).