خاقانی شروانی، افضلالدین بدیل، ابراهیم بن علی خاقانی حقایقی شَروانی (۵۲۰- ۵۹۵ ق) ملقب به «حسانالعجم» که یکی از بزرگترین شاعران ایران است. لقب «حسّانُالعَجَم» را که به حق در خور اوست، عم او کافیالدین عمر به وی داد و خاقانی خود چند بار خویشتن را به این لقب خوانده و عوفی هم همین لقب را برای وی یاد کرده است، اما لقب دیگرش «افضلالدین» عنوان مشهورتر او بوده است و معاصرانش وی را به همین لقب میخواندهاند و خود او هم خویشتن را به سبب همین لقب گاه «افضل» یاد میکرده است. اسمش را تذکرهنویسان «ابراهیم» نوشتهاند، ولی او خود نام خویش را «بدیل» گفته است. پدرش نجیبالدین علی مروی درودگر بود و خاقانی بارها در اشعار خود به درودگری او اشاره کرده است و جد او جولاهه و مادرش جاریهای نسطوری و طباخی از رومیان بوده که اسلام آورده است. عمش کافیالدین عمر بن عثمان مردی طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا ۲۵ سالگی در کنف حمایت و حضانت تربیتش بود و بارها از حقوقش یاد کرده و آن مرد فیلسوف را به نیکی ستوده و نیز چندی از تربیت پسر عم خود وحیدالدین عثمان برخوردار بوده و با آنکه در نزد عم و پسر عم انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت، چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجوی شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان بسر میبرد، کسب فنون شاعری کرده بود. عنوان شعری او در آغاز امر «حقایقی» بود، ولی پس از آنکه ابوالعلاء وی را به خدمت خاقان منوچهر معرفی کرد، لقب «خاقانی» بر او نهاد. بعد از ورود به خدمت خاقان اکبر فخرالدین منوچهر بن فریدون شروانشاه خاقانی به دربار شروان شاهان اختصاص یافت و صلتهای گران از آن پادشاه به وی رسید. بعد از چندی از خدمت شروانشاه ملول شد و به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق، آرزوی عراق و خراسان در خاطرش خلجان کرد و این میل از اشارات متعدد شاعر آشکار است، ولی شروانشاه او را رها نمیکرد تا به میل دل رخت از آن سامان بر بندد و این تضییق موجب دلتنگی شاعر بود تا عاقبت روی به عراق نهاد و تا ری رفت و آنجا بیمار شد. در همان حال خبر حملۀ غزان بر خراسان و حبس سنجر و قتل امام محمد بن یحیی به او رسید و وی را از ادامۀ سفر بازداشت و به بازگشت به «حبسگاه شروان» مجبور ساخت؛ اما چیزی از توقفش در شروان و حضور در مجالس شروانشاه نگذشت که به قصد حج و دیدن امرای عراقین اجازت سفر خواست و در زیارت مکه و مدینه قصاید غّرا سرود و در بازگشت با چند تن از رجال بزرگ و از آنجمله با سلطان محمدبن محمود سلجوقی (۵۴۸- ۵۵۰ ق) و جمالالدین محمدبن علی اصفهانی وزیر قطبالدین صاحب موصل ملاقات کرد و با معرفی این وزیر به خدمت المقتفی لامراﷲ خلیفۀ عباسی رسید و خلیفه تکلیف شغل دبیری به وی کرد، ولی او نپذیرفت و در همین اوان که مصادف با حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ ق بوده است، سرگرم سرودن تحفةالعراقین خود بود. در دنبال سفرش به بغداد، خاقانی کاخ مداین را دید و قصیدۀ غرای خود را دربارۀ آن کاخ مخروب بساخت و در ورود به اصفهان قصیدۀ خود را در وصف اصفهان و اعتذار از هجوی پرداخت که مجیرالدین بیلقانی دربارۀ آن شهر سروده و به خاقانی نسبت داده بود و کدورتی را که رجال آن شهر نسبت به خاقانی یافته بودند و نموداری از آن در قصیدۀ جمالالدین عبدالرزاق دیده میشود، به صفا مبدل کرد. در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست، ولی میان او و شروانشاه به علت نامعلومی که شاید سعایت ساعیان بوده است، کار به نقار و کدورت کشید؛ چنانکه کار به حبس شاعر انجامید و بعد از مدتی قریب به یک سال به شفاعت عزالدوله نجات یافت. حبس خاقانی وسیلۀ سرودن چند قصیدۀ حبسیۀ زیبای او شده که در دیوانش ثبت است و بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ ق به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ ق فرزندش رشیدالدین را که نزدیک ۲۰ سال داشت، از دست داد و بعد از آن مصیبت دیگر بر او روی نمود؛ چندانکه میل به عزلت کرد و در پایان عمر در تبریز بسر برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعراء محلۀ سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفاتش را دولتشاه ۵۸۲ ق نوشته است و آن را با اعداد دیگر نیز نقل کردهاند و از آن جمله در کتاب نتایجالافکار این واقعه به سال ۵۹۵ ق ثبت شده است. فخرالدین منوچهربن فریدون شروانشاه و پسرش خاقان کبیر، جلالالدین ابوالمظفر اخستان بن منوچهر که هر دو به استاد توجه و اقبالی تام داشتند و وی را به راتبه و صلات جزیل مینواختند، معاصر بودند. غیر از شروانشاهان، خاقانی علاءالدین اتسز بن محمد خوارزمشاه (۵۲۱- ۵۵۵ ق) را در اوایل عهد شاعری خود مدح گفته بود و نصرتالدین اسپهبد ابوالمظفر کیالواشیر و غیاثالدین محمد بن محمود بن ملکشاه (۵۴۸- ۵۵۵ ق) را هم خاقانی در سفر عراق دیدار کرد و رکنالدین ارسلان بن طغرل (۵۵۵- ۵۷۱ ق) و مظفرالدین علاءالدین تکش بن ایل ارسلان خوارزمشاه و چند تن دیگر از شهریاران نواحی مجاور شروان و از شاعران عهد روابطی به دوستی یا دشمنی داشت و از همۀ آنها قدیمتر ابوالعلاء گنجوی است که استاد خاقانی در شعر و ادب بود و او را بعد از تربیت، دختر داد و به دربار شروانشاه برد، اما کارشان به زودی به نقار و هجو کشید و در تحفةالعراقین خاقانی ابیاتی در هجو آن استاد وجود دارد. خاقانی پاداش این بیادبی را به استاد از شاگرد خود مجیرالدین بیلقانی گرفت و از بد زبانیهایش چنانکه باید آزرده شد. از معاصران خاقانی میان او و نظامی رشتههای مودت به سبب قرب جوار مستحکم بود و چون خاقانی درگذشت، نظامی در رثایش شعر گفت. رشیدالدین وطواط شاعر استاد عهد خاقانی هم چندی با استاد دوستی داشته و آن دو بزرگ یکدیگر را ثنا گفتهاند، ولی آخر کارشان به هجا کشید. فلکی شروانی هم از معاصران و یاران خاقانی بود و اثیر اخسیکتی که طریقۀ خاقانی را تتبع میکرده، از معارضان وی شمرده میشد. علاوه بر این گروه، خاقانی با عدهای دیگر از شاعران و عالمان زمان روابط نزدیک و مکاتبه داشته است. از آثار خاقانی علاوه بر دیوان او که متضمن قصاید، مقطعات، ترجیعات، غزلیات و رباعیات است، مثنوی تحفةالعراقین اوست که به نام جمالالدین ابوجعفر محمد بن علی اصفهانی وزیر صاحب موصل از رجال معروف قرن ششم هجری سروده، این منظومه را خاقانی در شرح نخستین مسافرت خود به مکه و عراقین ساخته و در ذکر هر شهر از رجال و معاریف آن نیز یاد کرده و در آخر هم ابیاتی در حسب حال خود آورده است. خاقانی از جمله بزرگترین شاعران قصیدهگوی و از ارکان شعر فارسی است. قوت اندیشه و مهارتش در ترکیب الفاظ و خلق معانی و ابتکار مضامین جدید و پیش گرفتن راههای خاص در توصیف و تشبیه مشهور است و هیچ قصیده و قطعه و شعر او نیست که از این نظر تازگی نداشته باشد. خاقانی بر اثر احاطه به غالب علوم و اطلاعات و اسمار مختلف عهدش و قدرت خارقالعادهای که در استفاده از آن اطلاعات در تعاریض کلام داشته، توانسته مضامین علمی خاصی در شعر ایجاد کند که غالب آنها پیش از او سابقه نداشته است. برای او استفاده از لغات عرب در شعر فارسی محدود به حدی نیست، حتی آنها که برای فارسیزبانان غرابت استعمال دارد؛ با تمام این احوال چیزی که شعر خاقانی را مشکل نشان میدهد و دشوار مینمایاند این دو علت اخیر یعنی استفاده از افکار و اطلاعات علمی و به کار بردن لغات دشوار نیست، بلکه این دو عامل وقتی با عوامل مختلفی از قبیل رقت فکر و باریکاندیشی او در ابداع مضامین و اختراع ترکیبات خاص تازه و به کار بردن استعارات و کنایات مختلف و متعدد و امثال آنها جمع شود، فهم بعضی از ابیاتش را دشوار میکند و با تمام این احوال اگر کسی با لهجه و سیاق سخن او خو گیرد، از وسعت دایرۀ این اشکالات بسیار کاسته میشود. دیوان خاقانی یکی از پیچیدهترین دیوانهاست و به همین سبب از منظر مقام سخنوری و توانایی، در بین عامه مردم از توجه کمتری برخوردار است. چون هم فهم درست و لذت بردن از اشعارش نیاز به سطح بسیار بالایی از چیرگی به زبان پارسی و دیگر دانشها مانند پزشکی کهن ایرانی که بیشتر بر مبنای گیاهشناسی و داروشناسی بود، نجوم، تاریخ، قرآنشناسی و حدیثشناسی دارد و هم اینکه خواننده باید با شعر پارسی از دیدگاه فنی و به اصطلاح «صنعت شعر» به حد کافی مطلع باشد تا بتواند به اشعار پُر مغز خاقانی به درستی پی ببرد. خاقانی یکی از شاعران کلاسیک ایران است که بعضی از آثارش بازتاب صادقانۀ زندگی واقعی اوست. بعضی از قطعات و قصاید خاقانی بازگوکنندۀ رخدادها و اتفاقات واقعی زندگی شاعرند، با وجود اینکه سبک شعر خاقانی متصنع است (بهطور کلی در قصیده تصنع «طبیعی» است) باز هم خوانندۀ آشنا با اشعار خاقانی بیشک با بسیاری از خصوصیات زندگی شاعر، ویژگیهای اخلاقی، احساسات واقعی و به طورکلی با شاعر از دیدگاه روانشناسی و جامعهشناسی زمان وی آگاه میشود. قصاید خاقانی به نسبت در مرتبهای بالا قرار دارد. از او قطعات بسیار خوبی نیز در دست است، اما غزلیاتش در سطح قصایدش نیستند. شعر خاقانی سبکی دیریاب و بغرنج دارد و بیشتر، نظمی است هنرمندانه با گرایشهای سخنوری و دقایق لفظی. از آثار خاقانی که در دست است یکی دیوان اشعار اوست و دیگری مثنوی تحفةالعراقین. علاوه بر آن، میتوان به منشأت خاقانی و مثنوی کوتاه ختمالغرایب نیز اشاره کرد. بنا به وجود مضامین و تعابیر همانند در اشعار خاقانی، حافظ و سعدی و نیز با توجه به پارهای از غزلیات هموزن و قافیۀ آنها میتوان نگرش این دو شاعر بزرگ را به دیوان خاقانی مشاهده کرد. از زمان خود خاقانی، تلاش برای دریافت و درک شعرش وجود داشته و شروح گوناگونی از دیرباز که بر شعر خاقانی نوشتهاند، وجود دارد. از برجستهترین خاقانی پژوهان ایرانی ضیاءالدین سجادی است. وی منقحترین دیوان را از خاقانی به چاپ رسانده است. همچنین فرهنگ اصطلاحات خاقانی نیز از وی چاپ شده است. از دیگر خاقانیپژوهان میتوان به میر جلالالدین کزازی، معصومه معدنکن و نصرالله امامی اشاره کرد. بر اثر تحقیقات امروزی اثبات شده که نام اصلی کتاب تحفةالعراقین، ختمالغرایب بوده است. نسخهای که از ختمالغرایب (تحفةالعراقین) در موزۀ کتابخانهای در اتریش موجود است، در سال ۱۳۸۵ش به کوشش ایرج افشار به چاپ رسید. خاقانی دو بار به حج رفت. دستاورد این سفرها چند قصیدۀ عالی دربارۀ مکّه و مراسم و منازل بین راه است که در ادب فارسی نظیر ندارند. یکی از این قصاید «باکوره الاسفار و مذکوره الاسحار» نامیده شد و خواصِ کعبه آن را به زر نوشتند. قصیدهای هم دربارۀ ایوان مداین سرود و اندوه و حسرت خود را از خرابیِ مدنیّتِ ایرانی و عظمتِ دیرین شاهنشاهی ایران به نحوی مؤثر و گیرا ابراز کرد؛ با اطمینان کامل میتوان خاقانی را «شاعر مکّی سُرا»ی ایران نامید. خاقانی از بزرگترین شاعران «حبسیّهگو»ی ایران است. «حبسیّه» به شعری گفته میشود که در زندان یا در مورد رنجهای زندان سروده شده باشد. در مورد علّت زندانی شدن وی نوشتهاند که بیاجازۀ شروانشاه از شروان بیرون رفته و مدت ۸ ماه به امر «اخستان» پادشاه شروان، زندانی شده است. در همین هنگام قصیدۀ معروف «ترساییّه» را سروده و از «آندرو نیکوس کُمِننوس» شاهزادۀ مهمان شروانشاه خواسته تا شفاعت کند و او را از زندان برهاند. جز این حسبیّه، چهار «حبسیّه» دیگر دارد که از دردها و رنجهایش در زندان حکایت میکند. نخستین کسی که دربارۀ شعرش پژوهش نموده و کوشیده دشواریهای شعرش را از میان بردارد، شادی آبادی (قرن دهم هجری) است. پس از او عبدالوهاب حسینی (وف ۱۰۹۰ ق) در این راه گام گذاشته است. دو ادیب و محقق روسی خانیکوف و مینورسکی در ایضاح شعرش کوشیدهاند و مینورسکی ضمن شرح قصیدۀ «ترساییّه» اصطلاحات و شخصیتهای مورد اشارۀ وی را در آن قصیده معرفی کرده و توضیح داده است. این تحقیق را عبدالحسین زرینکوب به فارسی ترجمه کرده و تعلیقاتِ مفیدی بر آن افزوده است. مُنشآت خاقانی مجموعه نامههای اوست به معاصران خود که در نگارش آنها از نثر فنّی و سجع، به خوبی بهره گرفته است. منشآت خاقانی به کوشش ضیاءالدین سجادی و محمد روشن منتشر شده است.
آتشکدۀ آذر (۱/ ۱۴۹- ۱۹۴)؛ تاریخ ادبیات در ایران (۲/ ۷۷۶- ۷۹۲)؛ دایرةالمعارف فارسی (۱/ ۸۷۶)؛ ریحانةالادب (۲/ ۲۸۰-۲۸۱)؛ فرهنگ سخنوران (۲۹۲- ۲۹۴).