خلیلی افغانی، خلیلالله (۱۲۸۳- ۱۳۶۶ش) در باغ جهانآرای کابل به دنیا آمد. پدرش محمدحسینخان مستوفیالممالک از عشیرۀ صسافی بود که اللهخان بهشمار میرفت. او بعدها به فرمان شاه امانالله به دار آویخته شد. خلیلی در ۷ سالگی مادر و در ۱۱ سالگی پدرش را از دست داد و در نیمۀ راه، تعلیم را رها کرد، ولی به زودی توانست به مدد قریحه و استعداد خویش، مدارج کمال را طی کند. در ۱۲ سالگی به قلعۀ صدقآباد که ملک دایی او بود، تبعید شد و دو سال در تبعید بسر برد. ادبیات فارسی، منطق، تفسیر و حدیث را نزد استادان روزگار خود فرا گرفت. استاد او در شعر و ادب دری ملکالشعراء بیتاب بود. چون تحصیلاتش را به پایان برد، به آموزگاری روی آورد. سپس در وزارت مالیۀ افغانستان با سمت منشی مخصوص به کار پرداخت. یک چند مستوفی ولایت مزارشریف بود و در حکومت کوتاه بچه سقا (۱۳٤٨ ش) ولایتدار مزارشریف شد. در دولت نادرشاه به رژیم تازه پیوست و ۱۳ سال در دفتر صدراعظم خدمت کرد، اما به واسطۀ مخالفت با شاهزاده کنر ۴ سال دیگر از زندگیاش را در تبعید گذراند. در اوایل دهۀ ۲۰ ش، پس از بازگشت از تبعید، به عنوان معاون دانشگاه کابل به کار پرداخت. در سال ۱۳۳۰ ش ریاست مستقل مطبوعات را به عهده گرفت و در سال ۱۳۳۲ ش بهعنوان مشاور مطبوعاتی در دربار محمد ظاهرشاه خدمت کرد و «در سراسر پادشاهی او (۱۳۵۳- ۱۳۱۲ م) از دوستان نزدیک پادشاه بود. چندی نیز نمایندۀ مجلس بود و در سالهای نخستین دهۀ ۵۰ بهعنوان سفیر کبیر مدتی در عربستان سعودی و سپس در عراق مشغول بهکار بود. اما، مهمتر از اینها، موقعیتی بود که او در عالم ادب کسب کرد و بهزودی نامدارترین شاعر افغانستان شد. خلیلی پس از کودتای هفت ثور، سفارت را ترک گفت و مدتی در اروپا و امریکا بسر برد، اما به سبب عشق وطن دیری در آنجا نپایید و پس از آن به پاکستان كوچ كرد و در کنار هزاران هموطن آوارهاش، مسکن گزید و در این دوره آثار زیادی از خود به ارمغان گذاشت. بیتردید، خلیلالله خلیلی، یکی از برجستهترین سخنسرایان بزرگ معاصر افغانستان است. خلیلی، در کشورهای فارسی زبان نیز بلند آوازه بود. چنانکه نام و آوازۀ او، بهزودی از محدودۀ جغرافیایی افغانستان درگذشت و به همۀ قلمرو پهناور زبان فارسی كشیده شد. وی در سال ۱۳۳۵ش به دعوت وزارت فرهنگ ایران به این كشور سفر كرد و در سال ۱۳۴۰ش نیز به دعوت دانشگاه تهران دیداری دیگر از این حوزۀ بزرگ زبان فارسی انجام داد. خلیلی، در هر دو بار مورد استقبال فراوان مقامات دانشگاهی و محافل ادبی و فرهنگی آن کشور قرار گرفت و ادیبان ایرانی او را سخت ستودند و اشعاری برایش سرودند. قصاید وی در اوج بلاغتی است که کمتر کسی را دسترسی به آن وجود دارد. در غزلیاتش سخنان پُر شوری است که با نوای هزاردستان برابری میکند. در مثنویات وی هزاران نکته عرفان و معرفت نهفته است که دانایان را نیز اندیشه میافزاید. تقریظهایی را كه عبدالرحمان پژواك، رضازاده شفق، بدیعالزمان فروزانفر، لطفعلی صورتگر و شمسالدین مجروح بر دیوان اشعار خلیلی نگاشتهاند، بیانگر فضایل علمی، ادبی و جایگاه ویژهاش در میان ادیبان و سخنوران افغانستان و ایران دانست. خلیلالله خلیلی یكی از سخنسرایان و دانشمندان عصر حاضر است و بیگمان وی را میتوان در عِداد شاعرانی سخندان روزگار دانست. با اینکه خلیلی اسلوب و روش پیشینیان را در تركیب الفاظ و جمله رعایت میكند، ولی در ابتكار مضامین و ابداع معانی، فكری توانا و معنیآفرین دارد و از اینرو قوّت معنی را با فصاحت و جزالت و حسن تركیب توأم ساخته است. خلیلی شخصیتی چند جانبه داشت. شاعری توانا و پژوهشگری ژرفنگر بود؛ هم در نظم و هم در نثر استاد بود. چنین بود که در کنار مجموعه اشعار متعدد، آثار پژوهشی و داستانی بسیاری نیز از او بر جای مانده است. خلیلی، در مجموع ۶۲ اثر منظوم و منثور در عرصههای مختلف هنر، ادب، سیاست، فلسفه و عرفان دارد که بیشترشان به چاپ رسیده و حتی، برخی از آثارش پا از مرزهای ملی فراتر گذاشته و افزون بر افغانستان، در ایران، تاجیکستان و پاکستان نیز منتشر شده است. آثارش عبارتاند از: آثار هرات، ۳ جلد (هرات، ۱۳۰٨ ش)؛ احوال و آثار حکیم سنایی (کابل، ۱۳۱۵ ش)؛ سلطنت غزنویان (کابل)؛ ترجمۀ تفسیر قرآن کریم اثر شیخ الهند محمودالحسن از زبان اردو (کابل)؛ فیض قدس در شرح احوال بیدل (کابل)؛ رسالۀ یمگان که دربارۀ آرامگاه ناصر خسرو گفته شده است (کابل)؛ از بلخ تا قونیه (کابل و ترکیه)؛ دیوان شعر که به کوشش محمد هاشم امیدوار هراتی منتشر شد (تهران، ۱۳٤۱ ش)؛ منظومۀ ستارگان (کابل)؛ کاروان اشک (تهران، ۱۳۵٢ ش)؛ به بارگاه سعدی (کابل)؛ برگهای خزانی (رباعیات)؛ پیوند دلها که شرح مسافرت خلیلی در ایران است (تهران، ۱۳۳۶ ش)؛ رباعیات که به ترجمۀ انگلیسی و عربی آن همراه است و در کابل، لندن و سانفرانسیسکو نیز بهچاپ رسیده است (بغداد، ۱۰٧۵م)؛ هرات که دربارۀ آثار، رجال و تاریخهای هرات به عربی است (بغداد)؛ الفقهاء المغانیون به عربی (بغداد)؛ ابنبطوطه فی افغانستان به عربی (بغداد و مراکش)؛ زمرد خونین که به کوشش صالحه ساعی منتشر شد (۱۳۵۵ ش)؛ مجموعۀ اشعار خلیلالله خلیلی که به کوشش مهدی مداینی منتشر شد (تهران، ۱۳٧٢ ش)؛ سرود خون که گزیدۀ آخرین سرودههای اوست (تهران، ۱۳۶٨ ش)؛ نینامه که در شرح احوال مولاناست و بههمت «انجمن تاریخ و ادب» و «آکادمی افغانستان» به چاپ رسید (۱٩٧۳ م)؛ عیاری از خراسان (تألیف در ۱٩٨۰ م)؛ رسالۀ یار آشنا که بهکوشش «انجمن علمی و مشورتی اسلامی افغانستان» چاپ شده (۱٤۰٢ ق)؛ داستانی از داستانها، قهرمان کوهستان که در ۱٤۰٤ ق نوشته شد و بهکوشش تمیم نورستانی در پاکستان به چاپ رسید؛ مادر از خون فرزند میگذرد (تألیف در ۱۳۶۵ ش)؛ ماتمسرا که در چهارمین شمارۀ سلسله انتشارات «انجمن نویسندگان مجاهد افغانستان» به چاپ رسید (۱۳۶۱ ش)؛ سرود شهیدان (پیشاور، ۱۳۶٤ ش)؛ مسجد جامع هرات (۱٤۰٤ ق)؛ سفرنامۀ ایران؛ آرامگاه بابر (کابل)؛ نیاز و نیایش (۱۳۶۱ ش)؛ مادر گلگون کفنان (نیوجرسی، ۱٩٨٢ م)؛ گزیدۀ آثار تاگور از گیتانجلی و داستان کابلی والا (نیوجرسی، ۱٩٨٢ م)؛ زمزم اشک (پیشاور، ۱۳۶۱ ش)؛ از سجاده تا شمشیر (اسلامآباد، ۱۳۶۳)؛ فریاد (۱٩٨۵ م)؛ اشکها و خونها که به اهتمام رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران چاپ شده است (اسلامآباد، ۱٩٨۵ م)؛ شبهای آوارگی که بههمت شورای فرهنگی جهاد افغانستان بهچاپ رسید (۱٩٨۵ م)؛ نخستین تجاوز روسیه در افغانستان (اسلامآباد، ۱۳۶۱ ش)؛ غوثالاعظم (اسلامآباد، ۱۳۶۱ ش)؛ رسالۀ شیخالاسلام صاحب مبارک تگاب؛ ایاز از نگاه صاحبدلان (تألیف در ۱٩٨۳ م)؛ نورهان که رسالهای دربارۀ شعر نو و شاعران نوپرداز است (کابل)؛ بهار بهخون تشنگان (کابل، ۱۳۶٧ ش)؛ در سایههای خیبر که به کوشش مسعود خلیلی منتشر شد (۱۳۶٧ ش)؛ زرین گوربت که تنها اثر وی به زبان پشتوست (۱٩٧٤ م) ترجمۀ فارسی آن بهنام عقاب زرین بهکوشش وزارت اطلاعات و فرهنگ جمهوری افغانستان در کابل منتشر شده است. آثار چاپ نشدۀ خلیلی نیز شامل دفتر شعر؛ دوشنبهنامه؛ مراسلات زندگانی در روستا؛ رؤیتها و روایتها در ۳ جلد؛ بلخ در ادب عربی؛ ابویزید بلخی؛ سفرای افغانستان (از محمود تا محمود) است. خلیلالله خلیلی، پس از ۸۰ سال زندگی پُر بار و سودمند، در بهار ۱۳۶۶ ش در شهر اسلامآباد کشور پاکستان درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد و بر آرامگاهش این بیت وی حک است: ای وطندار مبارک پی اگــــر اینجا رسی/ جز خدا و جز وطن چیزی میاور بر زبان.
دانشنامۀ ادب فارسی، ادب فارسی در افغانستان (۳ /۳۷۲)؛ فرهنگ اعلام سخن (۱ /۶۵۷- ۶۵۸).