سهروردی، ابوالفتوح شهابالدین یحیی بن حبش (۵۴۹ ـ مقتول ۵۸۷ ق) حکیم، صوفی، متکلم، ادیب و فیلسوفی که ملقب به «المؤید بالملکوت» و «شیخ اشراق» بود. وی در سهرورد یا قره قوش خدابنده زنجان به دنیا آمد. حکمت و اصول فقه را نزد مجدالدین جیلی استاد فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد. شهابالدین از كودكی اندیشهای نیرومند و هوش سرشار و برای تحصیل علم، طبعی حریص و مولع داشت. دوران كودكی و ابتدای جوانی و آغاز تحصیل را در زادگاهش سهرورد گذراند. شهابالدین در اصفهان كتاب البصائر النصیریه تألیف عمر بن سهلان الساوی استاد علم و منطق و حكمت را نزد ظهیر پارسی خواند و در مراغه، نزد مجدالدین جیلی علوم و حكمت و اصول فقه را آموخت و مراتب عالیتر را در اصفهان نزد طاهرالدین قاری گذراند و در هنگام تحصیل علم و دانش به فعالیتهای گوناگونی پرداخت. شهابالدین بسیار كم میخورد و اکثر به یك هفته روزه میگشود، به امور دنیا و ظاهر حال، خوراك، پوشاك، جاه و مقام، ضیاع، عقار، تعنیات مادی و مقام اجتماعی بیاعتنا بود و حتی گاهی برخلاف عرف و عادت و به منظور در هم شكستن قیود و حدود، جامه و كلاهی دراز و سرخ میپوشید یا خرقهای دیگر بر سر میکرد. بیشتر روزها روزهدار و بیشتر شبها در مناجات و بیدار بود، به آواز و ترانۀ خوش و نغمات موسیقی و سماع دلكش عشق میورزید و در سخن گفتن دلیر و بیباك بود. وی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد و بسیار مجذوب آنها شد. در همین دوره به راه تصوف افتاد و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تأمل گذراند. سفرهای وی رفتهرفته گستردهتر شد و به آناتولی و شامات نیز رسید و در این سفر، مناظر شام (سوریه) او را بسیار مجذوب خود کرد. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاحالدین ایوبی دیدار داشت. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربارش در حلب ماندگار شود. سهروردی که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد؛ اما سخن گفتنهای بیپرده و بیاحتیاط بودنش در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان و زیرکی و هوشمندی فراوانش سبب شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد. عاقبت به دستاویز آن که سخنانی برخلاف اصول دین میگوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند و چون وی از اجابت خواستۀ آنها خودداری کرد، به صلاحالدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خونش را مباح شمردند. صلاحالدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست آنها تسلیم شد، به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ ق به زندان افکند و شیخ همانجا به قتل رسید؛ در حالیکه هنگام مرگ، ۳۸ سال بیشتر نداشت. سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را به وجود آورد و این مکتب بعد از مرگش وسعت بسیاری یافت. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را «حکمت اشراق» نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است، اما این تفکر فلسفی خاص، افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته شده است. مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جنبه که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریفترین و بلند مرتبهترین مرحلۀ شناخت میشناسد. او به سختی بر ابنسینا میتازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع میکند. بر وجودشناسی ابنسینا ایراد میگیرد که چرا میگوید در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری و برای تحقق محتاج وجود است. در حالیکه طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری. سهروردی وجودشناسی خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی که درجۀ روشنی آن چشم را کور میکند. نور را نمیتوان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار میشوند و طبعاً باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کردهاند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست، به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجۀ نزدیکی آنها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجۀ «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آنها میرسد. آثار فارسی و عربی شهابالدین یحیی سهروردی بر اساس فهرست شهرزوری و ریتر عبارتاند از: المشارع و المطارحات، در منطق، طبیعیات، الهیات؛ التلویحات؛ حکمةالاشراق در دو بخش، بخش نخست، در سه مقاله در منطق، بخش دوم در الهیات در پنج مقاله (این کتاب مهمترین تألیف سهروردی است و مذهب و مسلک فلسفی او را به خوبی روشن میکند)؛ اللمحات، کتاب مختصر و کوچکی در سه فن از حکمت، یعنی طبیعیات، الهیات و منطق؛ الالواح المعادیه، در دانشهای حکمت و اصطلاحات فلسفه؛ الهیاکل النوریه یا هیاکل النور؛ این کتاب مشتمل بر آرا و دیدگاههای فلسفی سهروردی است و بر مسلک و ذوق اشراقی او دلالت دارد، سهروردی نخست آن را به زبان عربی نگاشته و سپس خود آن را به پارسی ترجمه کرده؛ المقاومات، رسالۀ مختصری که سهروردی خود آن را به منزلۀ ذیل یا ملحقات التلویحات قرار داده؛ الرمز المومی (رمز مومی) هیچیک از نویسندگانی که آثار و تألیفات سهروردی را یاد کردهاند، از این کتاب نامی نبردهاند، جز شهرزوری که آن را در فهرست سهروردی آورده؛ المبدء و المعاد؛ این کتاب به زبان پارسی و کسی جز شهرزوری از آن یاد نکرده؛ بستانالقلوب، کتاب مختصری در حکمت که سهروردی آن را برای گروهی از یاران و پیروان مکتب خود به زبان پارسی در اصفهان نگاشته؛ طوراق الانوار، این کتاب را شهرزوری یاد کرده، ولی ریتر از آن نام نبرده است؛ التنقیحات فی الاصول، این کتاب در فهرست شهرزوری آمده، ولی ریتر آنرا از قلم انداخته است؛ کلمةالتصوف، شهرزوری این کتاب را با این نام در فهرست خود آورده و ریتر آنرا بهنام مقامات الصوفیه یاد کرده، البارقات الالهیه، شهرزوری این کتاب را در فهرست خود آورده و ریتر از آن نام نبرده است؛ النفحات المساویه، شهرزوری در فهرست خود از آن یاد کرده و ریتر نام آنرا نیاورده؛ لوامع الانوار؛ الرقم القدسی؛ اعتقاد الحکما؛ کتاب الصبر، نام این چهار کتاب اخیر در فهرست شهرزوری آمده، ولی در فهرست ریتر دیده نمیشود؛ رسالۀ فی حقیقة العشق، شهرزوری این کتاب را با این نام آورده، ولی ریتر از آن به نام مونسالعشاق نام برده، این کتاب به زبان فارسی است؛ رسالۀ فی حالة الطفولیة، این رساله به زبان فارسی است؛ رسالۀ روزی با جماعت صوفیان، این رساله نیز به زبان فارسی است؛ رسالۀ عقل سرخ، این نیز به زبان فارسی است؛ رسالۀ آواز پر جبرئیل، این رساله هم به زبان فارسی است؛ رسالۀ پرتونامه، مختصری در حکمت به زبان فارسی است، سهروردی در آن به شرح بعضی اصطلاحات فلسفی پرداخته؛ رسالۀ لغت موران، داستانهایی رمزی که سهروردی آن را به زبان فارسی نگاشته؛ قصّه الغُربة الغَربیّه، داستانی است که سهروردی آن را به زبان رمز به عربی نگاشته و در نگارش آن از رسالۀ حی بن یقطان ابنسینا مایه گرفته یا بر آن منوال نگاشته شده؛ رسالۀ صفیر سیمرغ که به فارسی است؛ رسالةالطیر، این رساله ترجمۀ فارسی رسالةالطیر ابنسیناست که سهروردی خود نگاشته؛ الواح عمادی، سهروردی این کتاب را به هر دو زبان نگاشته یا به یک زبان نگاشته و سپس به زبان دیگر ترجمه کرده است. سهروردی بر سبیل تفنن به فارسی نیز شعر میگفته است.
تاریخ ادبیات در ایران (۲/ ۲۹۷- ۳۰۵)؛ تاریخ فلاسفه (۳۶۸- ۳۸۱)؛ ریاضالعارفین (۲۱۱)؛ وفیاتالاعیان (۶/ ۲۶۸- ۲۷۴).