ناصر بخارایی، درویش ناصر (وف ٧٧٣ یا ٧٧۹ ق) خطاط، صوفی و شاعری که معروف به «شاه خواجه ناصر» بود. وی در بخارا به دنیا آمد. درویش ناصر از معاصران شاه شجاع از آلمظفر (٧٦٠-٧٨٦ ق) بود. وی دوران جوانی را در ماوراءالنهر گذراند و از مشایخ آنجا کسب فیض کرد. سپس به سیاحت پرداخت، بعد از مدتی به بغداد رفت و به دربار سلطان اویس بن شیخ حسن ایلکانی (٧٥٧-٧٧٦ ق) راه یافت و در ملازمت شاه قرار گرفت. ناصر پس از چندی از ملازمت شاه استعفا داد و به سیر و سلوک پرداخت و با شیخ نورالدین عبدالرحمان اسفراینی ملاقات کرد و در سلک درویشان و صوفیان درآمد. وی بعد از گرفتن اجازۀ ارشاد به جانب حجاز رفت و به خدمت علاءالدوله سمنانی هم رسید و پرسشهایی از وی نمود و پاسخهایی هم کسب کرد. او در قصیده و غزل استاد بود و قصیده را به شیوۀ گویندگان قرن ششم و هفتم هجری میسرود. غزلیات او لطیف و پُر از مضامین تازه، بکر و دارای الفاظی منتخب و فصیح است. ناصر در هنر خط نیز مهارت داشت. از آثارش میتوان دیوان شعر؛ در حدود ٤٠٠٠ بیت را نام برد. هدایتنامه را نیز برخی تذکرهها به او منسوب میکنند. از اوست: درویش را که ملک قناعت مسلم است/ درویش نام دارد و سلطان عالم است// ما را هوس صحبت جان پرور یار است/ ور نه غرض از بادهپرستی نه خمار است// در مدرسه کس را نرسد دعوی توحید/ منزلگه مردان موحد سر دار است// آتش نفسان قیمت میخانه شناسند/ افسرده دلان را به خرابات چه کار است.
اثرآفرینان (۶ /۷).