نجمالدین کبری، شیخ نجمالدین، ابوعبدالله ابوالجناب احمد بن عمر خیوقی خوارزمی (مقتول ۶۱۷- ۶۱۹ ق) عارف، صوفی، محدث و شاعری که ملقب به «کبریٰ» و «شیخ ولیتراش» مکنی به «ابوالجناب» یا «ابوالجنّاب» یا «ابوالخباب» بود. او مؤسس سلسلۀ کبرویه بود. روایات مختلفی در زمینۀ لقب وی در بین مؤلفان وجود دارد. بعضی معتقدند به سبب زیرکیاش، او را «طامَّةالکبریٰ» یعنی (بلای بزرگ) نامیدهاند و بنابر قولی دیگر چون در جوانی قدرت فوقالعادهای در بحث و احتجاج داشت، به این لقب معروف شد. بعضی از پیروانش از باب تکریم، وی را «آیةالکبری» خواندهاند که کمکم با حذف کلمۀ اول او را «کبری» نامیدند؛ اما به این دلیل به او «شیخ ولیتراش» میگفتند که بسیاری از مشایخ صوفیه از تربیت یافتگان وی بودند. در ۵۴۰ هجری در خوارزم در منطقهای بهنام خیوق یا خیوه یا خیوک به دنیا آمد. دوران کودکی و خردسالی او در خوارزم و تحت سرپرستی پدری علم دوست و صاحب فضل سپری شد و آغاز جوانیاش با سفرهایی توأم شد. سفرهایی جهتدار و برای کسب دانش و در اصل برای تجربه اندوختن از صاحبان علم و فهم و کمال و هم زیارت مردان دانشمند که از دانش راستین حظّی و از علم حقیقی بهرهای وافر بردهاند، از جمله سفرهای آن دوران یکی گام نهادن به شهر نیشابور است که زمانی مرکز علم و دانش و فقه و تفسیر و حدیث و عرفان بود. هر چند که زمانی اندک را در این دیار سپری کرد، امّا از عالمان و دانشمندان این شهر بهرهای فراوان برد و بهویژه از مرد حدیثشناس و روایت سنجی چون ابوالمعالی عبدالعظیم بن عبدالله بن محمد بن مظفّر بن مظفّر فراوی نیشابوری دیدار کرد و محضر علمی او را درک نمود، از حضورش استفادههای سرشاری در فراگیری علم حدیث و روایت برده بود. نجمالدین برای کسب علم حدیث و فقه یک بار نیز به اصفهان سفر کرد و چندی هم برای تحقق این امر در آنجا ماند و از درس کسانی چون ابوالمکارم لبان و نیز ابوجعفر صیدلانی بهره لازم را برد. باری که به سفر مکّه شتافته بود، حضور ابومحمّد الطباخ را درک کرده و از وی سماع حدیث کرده بود. سفر دیگرش به شهر همدان بود، این بار برای کسب دانش اصول فقه پای به مجلس ابوالعلاء حسن بن احمد بن احمد عطار همدانی گذاشت و در زمانیکه تلمّذ فقه و اصول میکرد، آنچه را که بایسته بود، فرا گرفت و به عنوان یک فقیه و اصولی شناخته شد و لقب حافظ ابوالجناب نیز یافت در همان ایّام بود که با یکی از آثار مکتوب و برجستۀ عرفانی به نام رسالۀ قشیریه آشنا شد و آن را نزد عالم با فضیلت ابوالفضل محمّد بن سلیمان یوسف همدانی درس گرفت و به خوبی مطالب آن را به خاطر سپرد و با آن کتاب انسی بایسته گرفت. حدود سال ۵۶۸ ق در ۲۸ سالگی، عزم سفر مصر کرد و با عارف نامور شیخ روزبهان وزان مصری معروف به «شیخ کبیر» آشنا و خود را از دریافت معرفت وی سرشار کرد. نجمالدین سخت مجذوب آن پیر زاهدان شد و به سهولت نسبت به او احساس شیفتگی و بیقراری کرد، با استعدادی که نجم از خود نشان داد، فراگیری معارف تصوّف و عرفان بر وی سخت نیامد و به زودی توانست آنچه را که دیگران در زمانی بلند فرا میگیرند، در اندک زمانی فرا گیرد. سفر نجمالدین به مصر هم طولانی و هم پُر بار بود. پس از متمکّن شدن در برخی امور دگربار به امر شیخ روزبهان به سفر درآمد و سیاحت خویش را پی گرفت تا تجربههای نو آموزد و دانش خویش را در سفر گسترده سازد. این بار سفر وی به اسکندریه بود، در آنجا نیز از استاد برجستهای چون ابوطاهر احمد بن محمد بن احمد بن محمد بن ابراهیم بن اصفهانی بهرهها گرفت و علومی را به فراخور حال خود از آن فاضل فرزانه اکتساب نمود، امّا اقامتش در آن دیار دیری نپاید که آن وادی را ترک و به قصد کسب علومی دیگر عازم منطقۀ خوش آب و هوایی چون تبریز شد. دربارۀ گرایش وی به تصوف و انصرافش از اشتغال به حدیث اختلاف بسیار در روایات است و ملاقاتش با مشایخ صوفیه هرگز منجر به قطع علاقۀ وی از اشتغال به علم نشد. اصول طریقت و تصوف را در تبریز نزد بابافرج تبریزی و سپس در دزفول نزد شیخ اسماعیل قصری فرا گرفت. نجمالدین کبری در راه عزیمت به عراق و مصر از محضر عمار یاسر بدلیسی کسب فیض کرد و مشهور است که نجمالدین از دست شیخ اسماعیل قصری و عمار یاسر خرقه پوشید. وی حدود ۵۸۰ ق به خوارزم رفت و بنابر بعضی از روایات بین او و امام فخر رازی که در این زمان در خوارزم بسر میبرد، ملاقاتی روی داد. مریدان وی در خوارزم تنها محدود به صوفیه و زهاد نمیشدند و در رجال دولت نیز معتقدان و دوستانی داشت. اهل سنت نجمالدین را با وجود علاقهای که در آثار و اقوال خویش به آل علی (ع) نشان میدهد و با وجود مسافرت به کربلا، به تشیع منسوب نداشتهاند و امثال یافعی، ذهبی و سبکی او را را یک شیخ شافعی تلقی کردهاند. از شاگردان مشهورش شیخ مجدالدین بغدادی، شیخ سعدالدین حموی، شیخ رضیالدین لالا و شیخ سیفالدین باخزری بودند. برخی بهاءالدین ولد، پدر جلالالدین مولوی و شیخ نجمالدین دایه رازی را نیز از شاگردان وی دانستهاند. ناصر بن منصور عُرضی و سیفالدین باخزری از وی حدیث روایت کردهاند. دربارۀ وفاتش روایات مختلفی وجود دارد، اما آنچه به حقیقت نزدیکتر است، این است که شیخ نجمالدین در فتنۀ مغول همراه با سایر مردم به دفاع از خوارزم پرداخت و مغولان او را به قتل رساندند. از آثارش میتوان عینالحیاة، تفسیر قرآن در ۱۲ جلد؛ فوایح الجمال و فواتح الجلال که این کتاب را به صورت فواتح الجمال نیز ذکر کردهاند؛ رسالۀ فی الخلوه؛ رسالۀ الی الهایم الخایف من لوله الائم؛ رسالۀ السایر الحایر الی الساتر الواحد الماجد، به فارسی؛ رسالۀ الاصول العشره؛ سکینه الصالحین به فارسی را نام برد، اشعاری نیز به او منسوب است.
تاریخ تصوف در اسلام (۴۹۵- ۴۹۶)؛ طرائقالحقایق (۲/ ۳۳۴- ۳۳۶)؛ نفحاتالانس (۴۲۲- ۴۲۷).